سفارش تبلیغ
صبا ویژن

رسم عاشقی

خدایا بابت همه چیـــــــــــــز شکر!

فکر می کنم بالاخره جا افتاد!!!!!!!!بالاخره تونستم جا بندازم که همه چی آرومه و من همیشه زنده ام با خاطراتم!!

و خدا رو شکر آدمی فهمیده طرفم هست و درک داره و با تن و تمام وجودش حس کرده و می کنه حرف دلم رو!

خدا رو شکر زبونم باز شد و ریختم بیرون اون چیزی که گیر کرده بود،خیلی سنگین بود و اذیتم می کرد........

نگفتنش آزارم نمی داد ولی باور نکردنش چرا!

اما گفتم،این دفعه سرم رو گرفتم بالا و زل زدم تو چشماش و گفتم که من زندگی بدون اون رو نمی خوام!

اون اشکی که می ریختم و می گفتم رو ندید........وقتی لبام و دستام می لرزید رو ندید

اما همه چیز رو شنید!!

نمی خواست تو خیالم باشه!! نمی خواست تو خیالم باشه اما من غالبش کردم!!جزیی از وجودم بود و هست و این رو با تمام وجودم فریاد زدم و اونم قبول کرد!

نمی خواست چیزی به من ربط داشته باشه اما داره!!!همه چیز به من ربط داره،اصلا" به کسی ربط نداره که به من ربط داره!

گفته بودم دیگه خسته شدم از مخاطب کردنش با ضمیر سوم شخص مفرد!!!

امروز به این نتیجه رسیدم که اسمش رو بذارم"امیـــــــــد"!

امید زندگی من و نفس کشیدن من بعد از خدا اونه،البته اون نه، امید!

به به! قلب شکسته هم بالاخره بند خورد و کامل شد،دیگه حرف از جدا شدن و خداحافظی هم نیست

الان چه حال خوبی دارم 


نوشته شده در شنبه 89/5/30ساعت 1:2 صبح توسط Ghazal نظرات ( ) |

Design By : Pars Skin